شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

تنهای تنها

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

اندوه تنهایی

پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد

در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد

مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجام چنین دیدی

در دلم باریدی ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی

چون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهایی

میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهایی

دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق ای خورشید یخ بسته

سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام ‚ از عشق هم خسته

غنچه شوق تو هم خشکید
شعر ای شیطان افسونکار

عاقبت زین خواب درد آلود
جان من بیدار شد بیدار

بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود

آنچه میگشتم به دنبالش
وای بر من نقش خواب بود

ای خدا ... بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را

تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟

دیدم ای بس آفتابی را
کو پیاپی در غروب افسرد

آفتاب بی غروب من !
ای دریغا در جنوب ! افسرد

بعد از او دیگر چی میجویم؟
بعد از او دیگر چه می پایم ؟

اشک سردی تا بیافشانم
گور گرمی تا بیاسایم

پشت شیشه برف میبارد
پشت شیشه برف میبارد

در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه میکارد

خداحافظی

به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع، ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه، خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد!


http://rozup.ir/up/solitude/Pictures/eye.jpg

حکایت

حكايت موندن و رفتن نيست

حكايت قصه غريبي دليه كه نرفت و غريبه شد

از همه چيزش گذشت و همه ازش گذشتن

گفتن بري غم غربت مي گيرت

سادگي كردو نرفت!

نرفت كه نكنه ترك بخوره

غافل از اينكه اينجا پر از سنگ براي شكستن..

تصاویر متحرک بسیار زیبا

ای کاش


كاش توي شبهام شمع بودي در كنارم

نه ستاره اي كه گاه هست و گاه نيست

نه كه خورشيد و ماه

گاه قهر و گاه آشتي

كاش دنيا فرصت تكرارداشت

يا لااقل زخم قلبم قدرت انكار داشت

كاش زندگي لحظه اي بدون اي كاش داشت

بوی بهشت

صدایی آمد از دیروز

به گوشم نغمه ها می گفت

به یادم قصه ها آورد

ز یادم غصه ها می برد

صدای پای مادر بود

صدای مادر پیرم

هنوز از بوی گیسویش

هزاران عطر می چینم

http://upload.iranvij.ir/images_dey91/51801959707130657111.jpg

شهر غریب


خسته و دلگير در شهري غريب

مانده ام لبــــــريز از دلـــواپسي

دل پر از حال و هواي دوستــان

يـــاد از دوران شــاد اطلســـــي

يــــاد دوران رفاقتهــــــــاي دور

دوستـــــان عاشق و خيلي صبور

يــــادآن باران نم نم روي خــــاك

عاشقــــــان ساده با دلهاي پـــاك

ديگر امروز آن رفاقتها كجــاست؟

دوستان روي سخنها با شمــاست

مانده ام در سوگ اين دل مـردگـي

روزهــــاي پرسه در افســـردگـي

پس چه آمـــد بر سر آن زنـدگــي

سهـــم دلهامان همه شرمنـــدگــي

دوستـان رفتند و ما تنها شـــديم؟!

يا كــه ما مانديم و بي فردا شــديم

كاشـــكي ميشد دوباره گريـــه كرد

خاطــری از خاطــراتم زنــــده کرد

کاشکی می شد در این فصل غریب

لحظــه اي اندوه را شرمنـــده كرد


http://www.8pic.ir/images/67339788397491227963.jpg

امروز گذشت

ديگر امروز گذشت
هرچه بود آخر شد
ولي از عادت اين دل،
دلِ تنها،
دلِ مرده،
شبْ شبي،
روشن و مهتاب شبي
باز از آن كوچه گذشته
زير لب مي‌خوانم
« بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم»
http://www.8pic.ir/images/91112054782794575343.jpg

تو که رفتی

روزها طي شد و رفت.
تو كه رفتي منِ دلخسته ي پاك
با همه درد در اين شهر غريب،
باز عاشق ماندم
همهْ فكرمْ، همهْ ذكرمْ،
آرزوهاي دلِ دربدر و خسته ز هجرم،
وصل و ديدار تو بود.
تا كه باز از نفست، روح در من بدمد، زنده باشم با تو، ولي افسوس نشد.
http://up.98love.ir/up/98love/Pictures/love/%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87_%D8%A8%D8%A7_%D9%85%D8%AA%D9%86_%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C_(3).jpg

1